شعرهای تنها

ساخت وبلاگ

در میان ساحل نجات

 

شعرهای من به گِل نشسته اند

 

لنگر قلم یاریم نمی کند

 

حرف های من هنوز دل شکسته اند

 

آشنایی بر جزیره دلم بیار

 

واژه واژه ها  همه غریبه اند

" نیره "

شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 176 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 12:40

سوختــــم در انتظارت پس چرا گفتی بیابی وفایی ها شعارت پس چرا گفتی بیا ثانیه ها می شمارم تا ببخشی جان به تندانه ام در شوره زارت پس چرا گفتی بیا داغ دوری سوخت قلبم شعله ای روشن شدهآتشی شد یادگارت پس چرا گفتی بیا در سکوتت بغض ها می چینم از پاییز دلکو؟ کجا شد آن بهارت پس چرا گفتی بیا گفته ای آیم به شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 14:25

اسب بی سوار می تازد در خط پایان بازنده ای که سالهاست مُرده است از عریانی حقیقت لباسی دوختیم با پارچه هزاررنگ هدیه کردیم به نوزادی تشنه  که از شیر دروغ می نوشد سالهاست تشنه ایم گهواره زمین تکانی نخورد تنها با چوب راستی خود کتک خورد چه اعتمادی کردیم به گامهایمان ندانستیم جاده دو طرفه است شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 221 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:26

اسب زمان دوید


از نقطه شروع


امتدادی بی نهایت


خط آخر

ترسیم نشد


با پایانش


شروع دیگر


مانند کلافگی عقربه ها


در چرخش هزاران ثانیه


تولد مرگ


درفریاد تیک تاکش


سر می بُرند لحظه ها را


من در تلاطم این سکوت


نظاره گر خط پایانم

" نیره "

شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 170 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:26

مادر هفت سین سفره را چید


از سنجد


سماق و سمنو


تا سیب و سبزه و سرکه


انگار هنوز مانند عیدهای دیگر


یک سین در سفره خالیست


رنگ رخسار پدر گفت


هنوز سکه در سفره پیدا نیست


چشمهای اشک آلود مادر


برای شادی کودکش گریست

" نیره "

شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 146 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:26

صدای بغض می آید در این کابوس بی پایان تمام رویای من بیداری محض است سرآغازم به تعبیر تو شد آخر بدون ضرب و تار و ساز و آوازی درونم دروجودم شوری از رقص است  میان خوابهایت دیرگاهیست  که آوازم میان سینه ام حبس است چشمهایم بسته در زنجیر بی خوابیست صدایم موجی از دیدار نفسهایم میان خواب و بیداری گرفتار طنین شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 143 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:26

در این دریای چشمانم


هزاران درد می چینم


سرآغازم شده پایانی از هجران


سراسر خط پایانم


منم بازنده ی انسان بی آغاز


تو را تا صبح بیداری


چراغ راه می جویم

شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 152 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:26

بر رخسار گُل میخک نوشت دختری آمده از بهشت دفتری باز کند شعری بخواند از سرنوشت بر جا مانده کتیبه ای بر چشم های بی قرار مرزی است بین آسمانی شدن می بارد  خیال سوسن تلاوت عشق سحر در رکوع خورشید در طلوع بوسه ای بر رخ دیدار از تولدی دیگر دختر مهتاب هنوز بیدار "تقدیمی " شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 139 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:26

با سکوتِ خود همیشه ساز ویرانی زدم بر هیاهوی دو عالَم حرف پنهانی زدم   کاسه یِ اندوه را سر می کشم در فصل زرد در درونم ریشه یِ غم را به آسانی زدم   در سفر گفتی نگاهت را نگه دار از خطر هر نگاهم زخم خورد و راهِ نادانی زدم   در حریم دل غمی جز عشق بازی ها نبود با حراج دل بدستت چوب ارزانی زدم   با سکوتم سس شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 150 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:26

سرزمینم همه یکسر غم تنهایی توست تو بیا تا که بر این دشت ببارم قدمی یا که نگاهی سخنی یا که جوابی پَر پرواز به دستم می دهد شوق از بند که رَستم تو بیا تا که بر آواز غزل های دلم رقص نمایی شب هجران تو را فتح نمایم بر سر ساحل اندوه دلم آیه ای از عشق بخوانم تو که آلاله سرخی و در این دشت به جز تو اثر از لال شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 149 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:26

قلم شکست و حوصله ها دربه در شدند کبوتران من همه بی بال و پَر شدند   کسی ردیف شعر من نشد در این دنیا اسیر امروز و فردای بی ثمر شدند   دو قطره خون چکیده به دامان شعر من مانند اشکِ کودکانِ بی پدر شدند   افسوس نغمه ای نمانده از کبوتران عشق از دل پَریدند و عاشق سفر شدند   کِشتی عمرم با هزاران ساحل نجات گ شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 134 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:26

شب تاریست ،امید از نظرم رفت که رفت

همه آفاق نهان شد سحرم رفت که رفت

پشت شب های بلندم خبر از ماه نشد

دیدی آن سایه ی چشم و قمرم رفت که رفت ؟

هر شبی را که کشیدم به سرم شانه ی دل

گیسو انداخته بر زلف سرم رفت که رفت

خون دل خوردم و اندوه دلم باز نشد

آن که پرورده به خون جگرم رفت که رفت

آتشی کز سر عشقش به هوَس آلودم

شعله انداخت و از چشم تَرم رفت که رفت

شعرهای تنها...
ما را در سایت شعرهای تنها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7sheretanha6 بازدید : 165 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 13:26